دختر و پسر خوشگل من

تاتي كردن و راه رفتن رايان - خوردن غذاي خانواده

امروز ١٥ ژانويه ٢٠١٨ ، رايانم يكسال و دو ماهه هستي الان دو هفته است مسافت طولاني راه ميري البته توي اين يك هفته اخير راه رفتنت بهتر شده و كنترلت در راه رفتن زياد شده،  ديروز رفته بوديم بست باي براي ماماني لبتاپ بخريم تو رو گذاشتيم پايين ، براي مدت كوتاهي اونجا با اليسا و دست در دست اون  راه رفتي البته يه سرهمي تنت كرده بودم با اسنو پنس و كاپشن ولي كفش نداشني خيلي خيلي ذوق  ميكردي وقتي شب اومديم خونه انگار لذت راه رفتن رفته بود زير زبونت ، ديگه اصلا نمي نشستي همش راه ميرفتي توي خونه ، خيلي براي راه رفتنت ذوق ميكني خيلي ❤️😍 همون روز بعد از بست باي رفتيم والمارت و برات يه كفش سبك  مشكي / با طرح يشمي خريد...
25 دی 1396

یازده ماهگی رایان و دس دسی

امروز ۷ سپتامبر ۲۰۱۷ / ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۶ ده ماه رو تموم کردی الان یه هفته است وارد یازده ماهگی شدی دست دسی میکنی وقتی بهت میگیم رایانی دست دسی زودی دستاتو میزنی به هم صدا بده عشقم .  الان یه ماه بیشتر میشه دستت رو میگیری از مبل ؛ میز و اینا و بلند میشی قبلا ها نمیتونستی بشینی ولی این روزا راحت از حالت ایستاده اروم  میشینی قربونت برم . الان یه ماهی میشه شکمت خیلی سفت کار میکنه هرچقدر گلابی ، اواکادو هم میدم فایده نداره نمیدونم چیکار کنم موقع پوپ خیلی اذیت میشی حتی یه چهار روز هم شکمت کار نکرد بردیمت چیلدرن کلینیک ، دکتر بهت شیاف گلیسرین داد ولی چون بعد از دکتر الی رو بردیم واندرلند وقت نشد شیاف رو بزاریم لذا تا بیایم خون...
16 شهريور 1396

ده ماهگی رایان

امروز 18 آگوست 2017 مصادف با 26 مردادماه 1396 هست.  یه روز بارونی،  من توی تراس اپارتمانمون نشستم و بارون رو تماشا می کنم و عبور ماشین هارو،  و به عبور روزهای جوونی خودم و بچگی جوجه هام فکر میکنم به اینکه سالها بعد وقتی این مطالب رو میخونم روزها ماهها و سالها از این دوران جوونی میگذره اونوقت من چه حسی خواهم داشت؟  آیا از کارهایی که الان دارم انجام میدم راضی خواهم بود!!!  نمیدونم!!!!  جوابش سخته.....   امروز که اینا رو مینویسم رایانم 9 ماه رو تموم کرده و الان 20 روز شایدم بیشتر در 10 ماهگی بسر میبره دیگه بعد از اتمام نه ماهگی چهار دست و پا میره مثل فشنگ ،  چهار تا دندون داره دو تا بالا جلو  دو ت...
27 مرداد 1396

رایان هفت ماهه

رایانم هفت ماه و چند روزه هستی عزیزم این روزا زمان بیشتری میشینی طولانی تر و قرص تر . غذا زیاد دوست نداری عاشق گلابی پخته ای . دیشب و امروز زرده تخم مرغ رو با آب جوشیده و کره مخلوط کردم بهت دادم بدت نمیاد ولی خیلی هم دوست نداری بعد از چند تا قاشق دهنت رو میبندی . این روزا با پستونک ات زندگی میکنی ، شبها حتی وقتی اونو میزارم بالا سرت ، خواب آلود خواب آلود اونو بر میداری میزاری دهنت.  بعبارتی تنها چیزی که باهاش حال میکنی همونه .... حتی شیر هم با کلی ادا میخوری بابایی یا الیسا باید کلی ادا برات در بیارن تا جنابعالی شیرت رو تموم کنی اگه اونا هم که نباشن من باید یه فکری برات بکنم، اصولا پناه میبرم به بشقاب سفالی که از لاله جین خریدیم با نشون...
26 خرداد 1396

حال و هوای این روزای من

  امروز ۱۵ جون ۲۰۱۷ مصادف با  پنج شنبه ۲۵ خردادماه ۱۳۹۶ ،  رایان مامان هفت ماهه تمام هستی و الیسای عزیزم ۴سال و هفت ماه . این روزا همه وقتم رو خونه با رایان و الیسا میگذرونم ، دیروز با دوستم لاکشمی luxmi و دختراش bavena and Sahashra رفتیم پارک بغل خونه و الیسا و بونا حسابی بازی کردند ، پریروز هم با رایانی صبح راه افتادیم رفتیم مدرسه الیسا ، که باتل واترش رو بدیم بهش ، اخه هوا گرم بود و باتل واترش رو جا گذاشته بود خیلی خیلی خوش گذشت هوا عالی بود برگشتنی هم رفتم مک دونالد و کافی و کیک شکلاتی خوردم ،البته با رایانی . رایانی اکثر راه رو خواب بود منم این پیاده روی عالی رو گذاشتم به حساب جیم .اخه این روزا جیم میرم یعنی مجبورم برم...
26 خرداد 1396

چهار ونیم سالگی الیسا

امروز ۳خردادماه ۱۳۹۶مصادف با ۲۴ می ۲۰۱۷، دیروز صبح که میخواستیم صبحونه بخوریم مامانی دستشویی بود همه چیز رو روی میز گذاشته بودم غیر از شکر ، بهت گفتم برو صندلی رو بزار زیر پات شکر رو از روی کابینت بردار که کاش لال میشدم ، تو هم همینکارو کردی یکدفعه صدای بلندی اومد از روی صندلی افتاده بودی و تیغه بینی ات خورده بود لبه میز و زخم شد خون اومد حسابی ترسیدم نکنه بینی ات خدای نکرده بشکنه ... ولی چیزی نشده بود خدارو شکر فقط یه خراش کوچیک بود . چند روز پیش هم لانگ ویکند بود تو تب داشتی دکتر که بردیمت گفت رو دل کردی شنبه اش که تولد هومن بود و دعوت بودیم خیلی بیحال بودی اصلا تکون نخوردی خیلی دلم برات سوخت جیگرم .... اصلا حال نداشتی ، عوض اش تولد مامان...
4 خرداد 1396