یازده ماهگی رایان و دس دسی

امروز ۷ سپتامبر ۲۰۱۷ / ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۶

ده ماه رو تموم کردی الان یه هفته است وارد یازده ماهگی شدی دست دسی میکنی وقتی بهت میگیم رایانی دست دسی زودی دستاتو میزنی به هم صدا بده عشقم . 

الان یه ماه بیشتر میشه دستت رو میگیری از مبل ؛ میز و اینا و بلند میشی قبلا ها نمیتونستی بشینی ولی این روزا راحت از حالت ایستاده اروم  میشینی قربونت برم . الان یه ماهی میشه شکمت خیلی سفت کار میکنه هرچقدر گلابی ، اواکادو هم میدم فایده نداره نمیدونم چیکار کنم موقع پوپ خیلی اذیت میشی حتی یه چهار روز هم شکمت کار نکرد بردیمت چیلدرن کلینیک ، دکتر بهت شیاف گلیسرین داد ولی چون بعد از دکتر الی رو بردیم واندرلند وقت نشد شیاف رو بزاریم لذا تا بیایم خونه شکمت کار کرد منم شیاف رو استفاده نکردم ، الان تو یازده ماهگی ۳ تا دندون بالا داری سه تا پایین ؛ رویهم میشه ۶ تا دندون ، جیگرم . عاشق جارو برقی هستی و همش میری تو کلازد و باهاش بازی میکنی ولی از شسوار میترسی البته از روشن اش نه از خاموشش، وقتی سشوار رو روشن میکنیم و طرفت میگیریم مثل فشنگ فلنگ رو میبندی . از علاقه مندی های دیگه تو ماشین ظرفشویی و یخچالهست همینکه درشون باز میشه میپری میری داخلش رو هی دست میزنی اگه هم ما بخوایم درش رو ببندیم اقا گریه میکنی در ماشین ظرفشویی رو که با دستت نگه میداری که نبندیم ، الیسا که میره تو بالکن تو هم میخوای باهوش بری اونقدر پشت در بالکن میمونی و دست رو در میکشی تا برگرده . اباژور هال هم از دستت ارامش نداره هی میکشی اش اینور هی میکشی اش اونور ، دو تا از پرده های اتاق خواب رو هم کندی عاشق بازی با اونا هم هستی ، هنوز معنی ارتفاع رو نمیدونی وقتی بالای تختی میخوای بری پایین خودت رو میندازی ، موهات خیلی بلند شده باید ببرمت ارایشگاه ولی ترجیح میدم اینکارو بعد از یکسالگی ات بکنم شاید هم قبلش بردمت ارایشگاه . 

الیسا سه روزه از ۵ سپتامبر میره مدرسه، پریروز منطورم روز اول مدرسه ، سه تایی باهم رفتیم الی رو گذاشتیم مدرسه و بعدازظهر هم مامانی و رایانی با ماشین رفتیم دنبال الی ،  الان که اینارو مینویسم بردم الی رو گذاشتم دم اسکول باس و اومدم بهت شیر دادم و تو خوابیدی و منم دارم اینارو مینویسم ، الیسا امسال اس کی هست ماشالا دخترم دیگه بزرگ شده خانومم . امسال اولین ساله که تولد دو تا تونو میخوام با هم بگیرم شاید یه تولد خودمونی بگیرم و پول رو بزارم ببرمتون اتلیه برای عکاسی ، نمیدونم هنوز تصمیم نگرفتم . البته مامانی امسال کالج ثبت نام کرده و بزودی کلاساش شروع میشه و سرش شلوغ میشه لذا باید بزودی تصمیم ام رو بگیرم . دوستتون دارم و همیشه باهاتونم 😘😘😘😘