دختر و پسر خوشگل من

ماجرای اسکول باس

1395/12/4 2:51
نویسنده : مامانی
54 بازدید
اشتراک گذاری
  • الیسا از روز سه شنبه ۱۱ اکتبر ۲۰۱۶  هر روز میره جی کی ، مدرسه Doncrest میره و معلمش Mrs sanluise and Mr flaider هست بماند که روز اول که بردیمش بزاریم مدرسه بغل بابایی بود و هنوز چهار سالش نبود بعد از اینکه گذاشتیم اش خواستیم بیایم حسابی گریه کرد و خواست که با ما بیاد بابایی زودتر اومد بیرون و مامانی شما رو با گریه گذاشت و اومد خونه . مامانی ناراحت شد و چشمهای بابا پر از اشک شده بود اون روز رفتیم با بابایی سنتر پ ینت و مامان خرید کرد  اون اوایل  یعنی تا ۲ ونیم ماه بعد از به دنیا اومدن رایانی  ، بابا خونه بود و الیسا رو صبحها ساعت ۸ و ۱۶ دقیقه میبرد که سوار اسکول باس کنه و بعداز ظهرها ساعت ۳و ۹۲۶ دقیقه میرفت میگرفتش از اسکول باس . ولی از وقتی بابایی رفت سر کار، مامانی مجبوره  این کار رو انجام بده البته اگه رایانی خواب باشه به تنهایی، ولی اگه رایانی خواب نباشه و نتونه بزاره خونه ، رایان رو سوار کالسکه اش میکنم پتوهاشو دورش می پیچم  و با هم می ریم الیسا رو بزاریم اسکول باس یا بیاریمش. البته چند وقته با ماشین  شمیم همسایه مون که در بیلدینگ روبرویی هست و پسرش گرید وان هست و میارتش برای اسکول باس ، با اون میریم که اگه معطل شدیم و باس دیر کرد سرما نخوره رایانی ، خدا خیرش بده . 
پسندها (1)

نظرات (0)