حال این روزهای من در20 هفتگی
هفته 20 بارداری هستم یه جورایی آشفته ام . اوضاع کاری ام خیلی درهم بر همه. ذهن ام هم مشغوله. همش از خودم میپرسم این سر در گمی تا کی ؟ لنگ در هوا هستیم ... از طرفی برگشتمون به ایران , از طرف دیگه حاملگی ام و بازگشتمون به تورنتو ....
به این فکر میکنم که ثبات هم چیز خوبیه . کاش یه جورایی به سرعت در زندگی ام به ثبات میرسیدم. و همه چی مثل قبل ها میشد. خسته شدم از این اوضاع .
بالاخره دیروز ماجرا ی بارداری ام رو به مدیر کل اداره مون گفتم . یه حس دو گانه ای دارم نمیدونم چرا ...!!!! ولی بهر حال مجبور بودم بالاخره که باید میگفتم . یه جورایی فکر کردم اگه مجبور نبودم برم مرخصی , پیشرفتهای چشمگیری در شغلم این روزا داشتم ولی بهر حال خانواده و داشتن بچه دوم برای من خیلی خیلی مهم تر بود برای کار همیشه وقت هست هر چند شاید شانس پیشرفت در زمانهای مختلف یکی نباشه . ولی بهر حال شاید سرنوشت, تقدیر متفاوتی از آنچه در فکر من هست برام در نظر داره . نظری ندارم ولی دعا میکنم بهترینها برای من , همسرم ,دختر خوشگل و پسر نازنینم رقم بخوره .